33-90

ساخت وبلاگ

امکانات وب

افشین یداللهی دیگه نه...

نه!...

نه!...

ای وای!

ای وای!


33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 8:53

الیس الصبح بقریب؟!
...
نشستم تو مسجد. 
اومدم سفارشای آخر سال رو از آقای سنگی تحویل بگیرم.
دیدم اذان شد گفتم میرم مسجد.
بعد نماز قرآن خوندن... حواسم نبود بهش... 
فقط جمله ی آخرو شنیدم،
آیا صبح نزدیک نیست؟!...
...
هوم؟!...
انگار فضا همچنان فضای سوره ی ناس ه...
33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 203 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 8:53

یه حس عجیب... هم انگار باورت نشده و هم تهش میدونی که اتفاق افتاده! به تحقیق! اصلا ماضی! ماضی بعید!...

تا صبح... ساعت... ممم... ده!

هوم؟!

مشتاقانه منتظرم...

ووی!

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 187 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:13

رسیدم...

حرم امام رضام...

به دکی میگم اینقدر همه چی یهویی بود که هنوز لود نشده...

تا نرسیدم و صحن آزادی رو ندیدم باورم نشد!

خدا رو شکر.


33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 194 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:13

بعد از مدتها، الان احساس میکنم چه همه آرومم. قرار و آرامش دارم. پریشون نیستم. حس نمیکنم هر تیکه م یه جاست. الان همه ی من اینجاست. پیش خودم. نشسته رو صندلی عقب تاکسی. تو ترافیک همت. با حال خوب... شادی... نه... سرور... مسرورم...


33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

گفت، تدبر یعنی عاقبت اندیشی.

بعد پوینت این عاقبت اندیشی رو از دو ساعت بعد و دوازده ساعت بعد و یه روز بعد و یه هفته بعد و یه ماه بعد و به سال بعد و.... هی شیفت داد برد تااا آخرت...

و اینکه فرق مومن و کافر در این عاقبت اندیشی ه ست.

بعد...

من دو نقطه خط کاملا.

منی که هر روز صبح که پا میشم تازه فک میکنم که خب حالا امروز چون کنم؟!... منی که هی میدونم تهش چیه، ولی دلم میخواد جور دیگه عمل کنم...

...

همون دو نقطه خط.


33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 199 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

امروز بالاخره دست از چه کنم، چه کنم و آقا یکی بیاد منو ببره و چه جوری تا اون سر دنیا برم و چرا اینقدر دوره و اینا برداشتم و مثه آدم از روی مپ نزدیک ترین ایستگاه مترو به محل مورد نظر رو یافتم و بعد با این اندیشه که خب بالاخره اونجا آدم زندگی میکنه و وسط بیابون که نمیخوام برم، راه افتادم. از تو ایستگاه مترو موقع پیاده شدن یه خانومه رو شکار کردم و ازش آدرس پرسیدم و اونم خیلی خوش صحبت و متعهد منو با خودش برد و سوار اتوبوس کرد و گفت کدوم ایستگاه پیاده شم. حتی اینجا هم نمیتونم بگم رفتم چه مغازه ای و چی خریدم!... ادامه مطلب 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

از ظهر داشتم تو بازار دنبال یه مدل نخ میگشتم که برای جوجه یه رشته کهربا رو نخ کنم و بندازم گردنش!... با اون قیافه ش! :))) سر درد و گرفتگی گردنم بعد از تقریبا دو هفته امروز بالاخره با خوردن یه دیازپام کمی آروم شد. تابلو شد که عصبیه! ذهنم خیلی درگیره! خیلی! صد تا آدم دارن همزمان حرف میزنن انگار! یکی از دلشوره هام برای حلقه ی دختر خاله بود.  فردا صبح میره. زنگ زدم به آقای سنگی دیروز و با کلی غرولند گفتم که باااید آماده ش کنی! ادامه مطلب 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

همین که آدم روز جمعه ای و با خیابونای اولترا خلوت پاشه بره سر کار خودش غم انگیز هست، دیگه چه برسه به اینکه بارونم بیاد!

...

خدا رو شکر که کار دارم.

خدا رو شکر که سفارش دارم.

خدا رو شکر که یه جا برای کار دارم.

خدا رو شکر که میتونم پاشم بیام سر کار.

...

فقط، روزای ابری و خلوتی زیاد خیابون غمگینم میکنه... دست خودم نیست...


پ.ن

البته خودم میدونم که همه ی اینا مال قبل از شروع کاره... دستگاهو که روشن کنم، حواسم پرت میشه و همه چی یادم میره!...

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 199 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

یه آهنگ داره محسن چاوشی به اسم شرمساری، یه جا توش میگه: از مهره های گردنت شرمنده بود...

هر بار این تیکه شو میشنوم میگم: این منم!!!

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

دیشب حدودای هفت بود که مسج دادم به موفرفری و گفتم یک ساعت وقت داری تصمیم بگیری که من شب بیام خونه تون یا نه! چند دقیقه بعد مسج اومد که: خخخخخ! بیا! درو که باز کرد گفت: اگه تو این یکی دو روزم نمیومدی خودم بهت زنگ میزدم و میگفتم باید بیای!... اونم انگار یهو دلش تنگ شده بود... موفرفری یه مدل بامزه ی نان استاپ حرف بزنی داره... و در مقابل منه همیشه ساکت میتونه ساعتها متکلم وحده باشه... منم مدل فکر کردن و حل مسئله کردنشو دوست دارم و گوش کردن به صحبتاش برام جالبه... از همه ی درگیری های ذهنی این چند وقته ش یه آپدیتی داد. منم خلاصه گفتم. ادامه مطلب 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

اینایی که گیر میدن که صبح زود پاشو بیا سر کار، هیچ سنسی در مورد ترافیک صبح ندارن آیا؟؟؟ این دوست جدی م که اونقدر محل کارش به خونه ش نزدیکه که پیاده میره، اصلا چه جوری به خودش اجازه میده در مورد من کامنت بده؟!! اه الان یهو یادش افتادم اعصابم خورد شد! یادم باشه دفعه بعد که گیر داد با طیب خاطر با پشت دست بزنم تو دهنش! والا! یک ساعت و چهل دقیقه!... حالت تهوع دارم اونقدر تو ترافیک بودم!... پ.ن تازه!!! اونایی که گیر میدن صب زود پاشو بیا سر کار، چهارم برمیگردن خونه!... اصلا کجان وقتی من ساعت نه شب میرسم خونه؟!!!... اصلا نمیفهمم به اونا چه!!!!! وایییی! چقد عصبانی شدم یهو! 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 166 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22

دیشب به خونه اطلاع دادم که شب میمونم کارگاه. با خودم فکر کردم با این حجم بالای کار و از یوژوال عقب بودن من از برنامه، امشب رو باید تا دیر بمونم و فردا صبح هم زود برگردم...  از صبح تا ده شب رو پا بودم. ساعت ده شب دیگه افتادم رو کاناپه و خوشحال از درایتی که چند ماه پیش به خرج داده بودم و یه پتو و یه بالش برای خودم آورده بودم، دراز کشیدم و کمی استراحت کردم. ولی بیشتر از یک ربع نشد... جا نمیشدم! از زانو به پایینم اضافی بود! اگه به پهلو میخوابیدم و پاهامو جمع میکردم اوکی بود، ولی تا صب که نمیشد اونجوری خوابید! کاناپه بزرگه رو هم اگه میخواستم بیارم تو اتاقی که کار میکنم، لاجرم میچسبید به بخاری! و خوب نمیشد! اتاق بزرگه هم که من باب سرما چیزی کم از کوچه نداشت... برا همین دیگه یازده و نیم بساطو جمع کردم و رفتم به نزدیک ترین سقفی که میشد بهش پناه برد. خونه دادا.  و مگر خونه ی دادا با وجود گلی میشه زودتر از نصف شب خوابید؟!!! 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 9:22